جدول جو
جدول جو

معنی ادا کردن - جستجوی لغت در جدول جو

ادا کردن
گزاردن پس دادن باز پرداختن توختن
تصویری از ادا کردن
تصویر ادا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
ادا کردن
به جای آوردن، گزاردن
تصویری از ادا کردن
تصویر ادا کردن
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جدا کردن
تصویر جدا کردن
از میان بردن پیوند دو چیز یا دو کس با یکدیگر، سوا کردن، قطع کردن، از هم دور کردن، برگزیدن، متمایز کردن، جدا ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فدا کردن
تصویر فدا کردن
صرف نظر کردن از جان یا مال یا چیزهای دیگر در راه کسی یا برای رسیدن به مقصودی، برای مثال یار آن بود که مال و تن و جان فدا کند / تا در سبیل دوست به پایان برد وفا (سعدی۲ - ۶۳۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
تنبیه کردن، تربیت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جدا کردن
تصویر جدا کردن
منفصل کردن سوا کردن، دور کردن، تمیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فدا کردن
تصویر فدا کردن
گذشتن از چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
خواندن خوانش بانگ کردن آواز دادن آوازی از شیئی بیرون آمدن، کسی را به نام خواندن و احضار کردن: حسن را صدا کرد و گفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
نیوتیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ندا کردن
تصویر ندا کردن
آواز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زدا کردن
تصویر زدا کردن
صیقل و جلا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادا کرده
تصویر ادا کرده
توخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
تنبیه کردن، تادیب
فرهنگ لغت هوشیار
دعوی کردن مدعی بودن مزی تی برای خود قایل بودن، مطالبه کردن در خواس کردن، طلب حریف کردن، در کشتی باستانی هر وقت ورزشکاری ورزشکار دیگر را برای مسابقه دعوت کند میگوید: (ادعا کرده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابا کردن
تصویر ابا کردن
سر باز زدن امتناع کردن سرباز زدن ابا داشتن ابا آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابا کردن
تصویر ابا کردن
((اِ. کَ دَ))
سرباز زدن، امتناع کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
((~. کَ دَ))
مجازات کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
پیشکش کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادب کردن
تصویر ادب کردن
فرهیختن، فرهیزش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
داویدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از جدا کردن
تصویر جدا کردن
Separate, Detach, Dismantle, Ingrain, Isolate, Part, Seclude, Segregate, Sever
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
Donate, Endow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
Pretend, Allege, Assert, Claim
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
утверждать , заявлять , притворяться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
жертвовать , наделить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از جدا کردن
تصویر جدا کردن
отсоединять , демонтировать , вкоренять , изолировать , разделять , сегрегировать , разрывать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
behaupten, beanspruchen, vortäuschen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
spenden, ausstatten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از جدا کردن
تصویر جدا کردن
abtrennen, demontieren, einprägen, isolieren, trennen, absondern, segregieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
стверджувати , прикидатись
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
жертвувати , наділити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از جدا کردن
تصویر جدا کردن
відокремлювати , демонтувати , вкорінювати , ізолювати , розділяти , ізолювати , сегрегувати , розривати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ادعا کردن
تصویر ادعا کردن
twierdzić, udawać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اهدا کردن
تصویر اهدا کردن
darować, obdarować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از جدا کردن
تصویر جدا کردن
oddzielać, demontować, zakorzenić, izolować, rozdzielać, segregować, zrywać
دیکشنری فارسی به لهستانی